جدول جو
جدول جو

معنی هم کنیت - جستجوی لغت در جدول جو

هم کنیت
(هََ کُنْ یَ)
دو تن که دارای یک کنیت باشند.
- هم کنیت مصطفی، هرکه کنیت او ابوالقاسم است:
ایا مصطفی سیرت و مرتضی دل
که هم نام و هم کنیت مصطفایی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
هم کنیت
همپاژنام هم کنیه
تصویری از هم کنیت
تصویر هم کنیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم کیش
تصویر هم کیش
دو تن که یک دین و یک مذهب داشته باشند، هم مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنون
تصویر هم کنون
همین دم، همین لحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنیه
تصویر هم کنیه
دو یا چند تن که دارای یک کنیه باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنار
تصویر هم کنار
دو تن که در کنار هم یا در آغوش هم باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنش
تصویر هم کنش
همکار، هم کردار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دو تن که پیرو یک کیش و یک مذهب باشند:
که بر جندشاپور مهتر تویی
هم آواز و هم کیش و همسر تویی.
فردوسی.
از آن کاو هم آواز و هم کیش توست
گمان بر که قیصر به تن خویش توست.
فردوسی.
بدو گفت خسرو کنون خویش توست
بر آن برنهادم که هم کیش توست.
فردوسی.
که نزد خدایان ما بار نیست
نه هم کیشی ایدر تو را کار چیست ؟
اسدی.
رفت گبری پیش گبری گفت هم کیش توام
گبر گفت ار چون منی پس بر میان زنار کو؟
سنائی
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قُ جِ)
قریه ای است به خوارزم نزدیک قراداش و زنکج و مذکمینک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ)
همنشین. هم صحبت. مصاحب: امان از هم کت ناجنس. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ)
هم آغوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دارای همان دین همدین: رفت گبری پیش گیری گفت هم کیش توام گبر گفت ار چون منی پس بر میان زنار کو. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنی
تصویر هم سنی
هم سن بودن همسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نیز
تصویر هم نیز
تاکید درمعنی هم: وهم نیز نشاید که از یک چیز جز یک معنی آید لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کنار
تصویر هم کنار
دو تن که یکدیگر را درآغوش گیرند در کنار گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کنون
تصویر هم کنون
هم اکنون همین دم همین لحظه
فرهنگ لغت هوشیار
ماننداین همچون این بهمین نحو: و همچنین جمله اجزای دیگر از نفس همین حکم را دارند، نیز هم ایضا: گفت... همچنین گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کنیه
تصویر هم کنیه
دو یا چند کس ک دارای یک کنیه باشند (نسبت بهم) هم کنیت
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که بر یک تخت و نیمکت نشینند، همنشین معاشر: امان از همکت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چنین
تصویر هم چنین
((~. چُ))
مانند این، مثل این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کت
تصویر هم کت
((~. کَ))
همراه، همنشین
فرهنگ فارسی معین
هم آیین، هم دین، هم مذهب
فرهنگ واژه مترادف متضاد